آخرین مطالب

حکایت زنی از دیار بم که همسر و فرزندش را در حیات خانه دفن کرد

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها اجتماعی - اخبار استان کرمان

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها

  بزرگنمایی:
گاهی زندگی چنان فرو می‌ریزد که تنها بازمانده‌، خاطره ها هستند، امروز می خواهم حکایت زنی را بگویم که با وجود فروریختن دیوارهای خانه اش در زلزه ویرانگر بم، دلش فرو نریخت و با دفن عزیزانش در حیاط خانه، هر روز زائر عشق شد و نگهبان خاطره‌هایی که حالا برای پوران زندگی و نبض حیاتند.

حکایت پوران و قصه‌ خانه‌ای که هرگز کاملا ویران نشد قصه هفتادمن کاغذ و پردردی است که دل هر شنونده ای را به درد می آورد. امسال در سالروز زلزله دلخراش بم به سراغ زنی رفتم که با وجود ریشه دوانیدن درد در رگ و پوستش اما از هر نفسش زندگی برخواسته است.

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها
پوران در صبحدم طلوع غم در بم
پوران فروتن زنی حدود 75 ساله است که در آن صبحدم طلوع غم در بم چشمش به روی دنیایی بی رحم باز شد که در کمتر از ثانیه ای 11 نفر از عزیزانش را غیر خواهر زاده و برادر زاده هایش به کام سیاه مرگ کشانده بود.
پوران در گفت و گو با خبرنگار ایرنا از آن لحظات سخت و جانکاه می گوید از چهارم دیماه یک روز قبل از وقوع زلزله سهمگین بم!
عصر سرد دی ماه بود، آن روز چند بار زمین لرزید و ما هر بار هراسان خانه را ترک می کردیم و به خیابان و کوچه پناه می آوردیم، عصر پنجشنبه چهارم دی ماه بود تصمیم داشتیم برای تولد دو تا نوه هایم خرید کنیم برای همین با دخترهایم به خیابان رفتیم و خرید کردیم.
عصر به خانه برگشتیم اما تکان های زمین برایمان حال و روز خوبی نگذاشته بود نگران بودم به همسر و فرزندانم گفتم امشب در خانه نمانیم اما با مخالفت آنها روبرو شدم.نمی دانستم باید چه بکنم تکان های زلزله تمامی نداشت آن روزها با 2 پسرم علی و محمد و رویا دخترم و همسرم سید محمود در خانه زندگی می کردیم.
شب سردی بود سرمای زمستان به اوج خود رسیده بود وقتی تلاش هایم برای بیرون رفتن از خانه نتیجه نداد کناره یک ستون را برای خوابیدن انتخاب کردم و به بچه ها و همسرم هم گفتم بیایند در نزدیکی ستون بخوابند اما آنها قبول نکردند به رویا گفتم بیا اینجا بخواب اما او گفت هوا سرده و می خواهم کنار بخاری بخوابم.
دیماه همیشه برای من سخت می گذرد
دمادم صبح بود، من کاملا خواب نبودم که ناگهان صدایی مهیب و بلافاصله تکان شدید زمین را بالا و پایین کرد تا خواستم از جا بلند شوم، حجم زیادی از فشار و سنگینی را روی خودم احساس کردم و دیگر چیزی نفهمیدم.

نمی دانم چقدر طول کشید که دوباره متوجه شرایطم شدم. خاک راه نفسم را بسته بود همه جا تاریک بود و من نمی دانستم دقیقا چه اتفاقی افتاده اما این را می فهمیدم که زلزله شده و من جایی گیر افتاده ام. دنیا برایم تیره و تار شده بود راه چاره ای نداشتم به عادت همیشگی از ته دل و آرام گفتم یا ابالفضل (ع) کمک کن. در عالم خواب و بیدار مردی را دیدم که بالای سرم ایستاده. از من خواست بایستم به او گفتم ممکن نیست، نمی توانم باز از من خواست تکانی به خودم بدهم، گفتم برایم ممکن نیست! دوباره گفت، صدایت را آزاد کن و کمک بخواه و من تا آنجا که توان داشتم صدا زدم سید محمود، علی، محمد و کمی بعد فرزندانم صدایم را شنیدند و به کمکم آمدند. صدای بچه هایم را از بالای خاک ها می شنیدم. آنها سعی داشتند حجم زیاد خاک و خشت را از روی من بردارند.

کمی بعدکم کم هوای تازه به صورتم خورد، فرزندانم مرا از زیر خاک بیرون کشیدند و من بدون ذره ای خراش در بدن با پای خودم آمدم وسط حیاط خانه ایستادم.

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها
نگاهی به دور و برم انداختم هیچ چیزی از خانه نمانده بود کمی دورتر را نگاه کردم همه جا ویران شده بود نمی شد جهت ها را تشخیص داد همه خانه ها با تلی از خاک بهم وصل شده بودند.
رو به علی و محمد گفتم باباتون کجاست؟ رویا کو؟ نگاه خیره فرزندانم حکایت از غم غریبی داشت. داد زدم و با صدای بلند رویا و سید محمود را صدا کردم اما سکوت مرگباری دنیا را گرفته بود خبری از همسر و دخترم نبود. فرزندانم با کمک دیگران خاک ها را می جستند اما هر چه بیشتر می گشتند کمتر می یافتند.
حدود چند ساعت بعد صدای ناله فرزندانم بلند شد خواستم به سمتشان بروم اما جان تکان خوردن نداشتم. نگاهم به سمتشان خیره مانده بود پیکر بی جانی از درون خروارها خاک بیرون کشیده می شد وای خدای من لباس های خاکی سید محمود بود همسر مهربان و با گذشتم.

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها

دنیا دور سرم چرخید کمی بعد سید را لای پتویی خاکی گذاشتند و به حیات آوردند خودم را به کنارش کشاندم و مرثیه خواندم و گریه کردم از فرزندانم خواستم بروند و از اتاقی که کامل فرو نریخته بود، پتوی تمیز بیاوردند دلم نمی خواست سید محمود با آنهم تمیزی در پتویی خاکی پیچیده شده باشد.
آن شب با سرمای هوا در کنار پیکر همسرم نشستیم و گریه کردیم اما خبری از رویا نبود فردا به محض روشن شدن هوا دوباره گشتیم و بالاخره پیکر بی جان دختر که دیپلم گرفته بود و پر از آرزو بود و از هر پنجه اش هنر می ریخت را از زیر آوار بیرون آوردند.

به محض اینکه از دور دخترم را دیدم ناله های جانسوز از دلم بالا آمد من گریه می کردم و ضجه می زدم اما فرزندانم اجازه ندادند دخترم را ببینم.

لحظات سخت می گذشتند هر لحظه خبر مرگ یکی از عزیزانم را می شنیدم. دختر دیگرم با دو فرزندش، پسرم حسن با سه پسرش، و دامادم که آن شب در خانه های خودشان بودند همه پر کشیده بودند و حالا من مانده بودم با 11 جنازه که یکی یکی به قبرستان هدایت می شدند.

دخترم و هادی و مهدی دو فرزندش، پسرم و سه فرزندش عباس و کیان و شهاب، 2 دامادم!
کنار جسد همسر و دخترم نشستم و اشک ریختم، ناله کردم و از خدا مرگ خواستم اما انگار خدا مرا می خواست بمانم و رفتن عزیران را ببینم.
روز بعد فرزندانم خواستند پیکر پدر و خواهرشان را برای دفن به قبرستان ببرند اما من نگذاشتم دوری از آنها برایم دشوار بود جلوی بچه هایم را گرفتم و از آنها خواستم دختر و همسرم را همینجا در خانه دفن کنند و بچه هایم که آنهمه پریشان حالی مرا می دیدند پذیرفتند.
سرانجام رویا و سید محمود در حیات خانه خودمان به خاک سپرده شدند.
روزها گذشت و من هر روز کنار مزار عزیزانم روزها را به شب پیوند می دادم سرانجام بعداز مدت ها آوار فروریخته خانه هایمان را جمع کردیم و در همان جا برای خودم و پسرم 2 خانه ساختیم.

ساختمان خانه خودم را طوری بنا کردیم که در ورودی ساختمان رو به روی مزار 2 عزیزم باز شود درست کنار یک باغچه کوچک!

و من حالا هر روزم را با سلام به آنها آغاز می کنم و هر شب را با انبوه خاطرات زیبایی به پایان می برم که هنوز در جان من چونان خون در رگ جریان دارند و مانند هوایی تازه به بودنم جان می دهند.

حالا با وجود خاطرات زیبای خانواده ام می توانم بگویم من پورانم؛ زن و مادری که هر صبح چشم می‌گشاید تا نخستین زائرِ آن دو آرامگاهِ کوچک باشد، و در هر نفس، به نگهبانیِ خاطره‌ها سوگند یاد کند.
می گویم سقف‌ها اگرچه بر سر ما خراب شدند، اما قلبِ خانه هرگز از تپیدن نایستاد. من با دستان خودم، دو عزیزترینم را به آغوش خاک سپردم؛ جایی که دیگر نه حیاط است و نه گورستان، بلکه صحیفه ‌ای از عشق بی‌ پایان که با سنگفرش‌ های نو، تقدیس شده است. من پورانم زائرِ همیشگیِ دو نورِ خاموش و نگهبان محکم‌ ترین خاطره‌ هایی که در دل تاریخ کوچک من حک شده‌ اند.
و من، با هر قدم، زائرِ زیارتگاهِ عشق می‌شوم و با هر نگاه، سوگند یاد می‌کنم که نگهبانِ خاطره‌ها باشم


نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

پوران؛ زائر زیارتگاه عشق و نگهبان خاطره‌ها

سامانه بارشی جدید کرمان را درگیر باران، برف و سیلاب می‌کند

شهری که مُرد و زنده شد

معاون استاندار کرمان: شبکه‌ انتقال اتباع غیرمجاز به کشور در کرمان متلاشی شد

عدالت در نقطه صفر مرزی؛ خدمات قضایی جهادی به روستای محروم مَلکی رسید

کشف 5٠٠ کیلوگرم ماده مخدر شیشه در قلعه‌گنج/ قاچاقچیان متواری شدند ‌

معافیت مالیات بر درآمد کارمندان سال آینده هم پلکانی محاسبه می شود

راوی صدساله هزاره‌های خاموش کرمان

صندلی خالی یک دانشجو؛ گرامیداشت‌ شهید مدافع امنیت در امتحانات پیام‌نور ریگان

استاندار کرمان: استاد باستانی پاریزی تاریخ را به متن زندگی مردم آورد

رییس کل دادگستری هرمزگان: ادعای ریختن برنج در دریا صحت ندارد

چهار نفر با مونوکسید کربن در رفسنجان مسموم شدند

هشدار مدیرکل مدیریت بحران کرمان نسبت به افت دما در استان

کرمان در بلندترین شب؛ بیایید مهمانی روشنایی را کامل کنیم

آغاز به کار ادارات کرمان فردا با 2 ساعت تاخیر و تغییر ساعات کاری از دی ماه

بازدید میدانی استاندار کرمان؛ گفت‌وگو با سیل‌زدگان‌ تا پیگیری ساخت پُل جازموریان

ادارات شهر کرمان با 2 ساعت تاخیر آغاز به کار می‌کنند

شرایط خاص جوی، آموزش برخی مدارس کرمان را غیرحضوری کرد/ تعطیلی مقطع ابتدایی کرمان

کارنامه مدیریت بحران کرمان؛ عبور از سامانه‌های‌ بارشی قدرتمند

هشدار؛ خطر گازگرفتگی در سرمای شدید کرمان

سهمیه بنزین خودروهای خارجی با موتور بالای 1300 سی‌سی حذف شد

بارش کم‌سابقه در کرمان؛ تلفات جانی صفر و خسارات محدود

بارش‌ها مدارس برخی شهرستان‌های کرمان را مجازی کرد

ادارات شهر کرمان با 2 ساعت تاخیر آغاز به کار می‌کنند

افزایش شمار جانباختگان در سیلاب جنوب کشور به 7 نفر/ امداد رسانی به بیش از 23 هزار نفر

مادران شاغل دارای فرزند ابتدایی در کرمان دورکار شدند

بارش برف و تخلیه سه روستای زیر 10 خانوار/جاده راین به ساردوییه کرمان‌ مسدود شد

آماده‌باش کرمان در پی بارش‌های سنگین؛ گزارش تلفنی استاندار به وزیر کشور

انسداد 2 جاده در استان کرمان به دلیل بارش برف سنگین/ امدادرسانی در حال انجام است‌

شهادت چهار نفر در محدوده ایست و بازرسی فهرج کرمان

نشست اضطراری وزیر راه در پی هشدار قرمز بارش‌های سنگین در 4 استان

مدیرکل آموزش‌وپرورش کرمان: نیمی از دانش‌آموزان استان هنرستان‌های فنی را برگزیده‌اند

فرمانده نزاجا: توسعه یگان‌های واکنش سریع پهپادی در جنوب شرق کشور انجام شد

استاندار کرمان: کشاورزی محور اصلی توسعه کرمان برفراز است

335 ناشر داخلی و خارجی در نمایشگاه کتاب کرمان شرکت دارند

گزارش داوطلبِ آمریکاییِ ارتش اسرائیل از رسیدن موشک‌های بالستیک ایران به تل‌آویو:

پایش 5200 نخل در مانور ردیابی آفت سرخرطومی حنایی

مانوری بر ای دفع افات در فهرج‌

بازدید رئیس کل دادگستری کرمان از زندان شهربابک

هشدار گسترش پشه آئدس در استان کرمان

صدور کارت سوخت ادامه دارد

استاندار کرمان: بنیاد مستضعفان به رشد و پیشرفت استان کمک کند

مدیرعامل سابق کارخانه سیمان دورود دستگیر شد

آلودگی هوا احتمال ابتلا به آنفلوآنزا را بیشتر می‌کند

اکثر نمایندگان از توضیحات وزیر آموزش و پرورش قانع شدند

اصلاح قیمت بنزین از شنبه 22 آذر اجرا می‌شود

نگاه به زنان در کرمان از شعار به نقش موثر در مدیریت و تصمیم‌سازی ارتقا یافته است

حادثه در معدن اروزئیه کرمان یک کشته بر جا گذاشت

کشف پنج شی تاریخی در گلباف کرمان/ یک متهم دستگیر شد

قدردانی سخنگوی دولت از عطا احمدی؛ خیر و معلم کرمانی‌ که عمرش را وقف ساختن کرد